شاعر: حبیب چایچیان





 
نه تنها خیمه‌گاهم ز آتش بیگانه می‌سوزد
که بنیاد وجودم، از غم جانانه می‌سوزد
در خونین ز چشمانم، به دامن، چون نیفشانم؟
که پیش دیدگانم، کودکی در دانه می‌سوزد
تو سودای حسینی بین، که شد بیعانه‌اش اکبر
دل عشاق تا محشر، ازین بیعانه می‌سوزد
لب خشک علی اصغر، شکوفا لاله کوثر
درین صحرا ز جور زاده مرجانه می‌سوزد
همای رحمت حق، ذوالجناحش بی سوار آمد
ز راه آتشین من، مگر این لانه می‌سوزد؟
من از داغ عزیزانم، چنین گریان وسوزانم
که باغستان زهرا را، گل و گلخانه می‌سوزد
دل بشکسته‌ام، یا رب ندارد جز تو دلداری
تو صاحبخانه‌ای آخر، نظر کن، خانه می‌سوزد
(حسان)، از داغ ثارالله، فروزان آتش غم شد
دل هر ذره چون خورشید ازین گیرانه می‌سوزد